خاطرات لیانای من

این ده ماه

1396/7/5 10:47
نویسنده : مامان لیانا
25 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم وقتی به دنیا اومدی خیلی خیلی کوچولو بودی. من هم ناتوان و بدون تجربه. روزای اول خیلی روزای سختی برام بود..خیلی غصه میخوردم و ناراحت بودم..اینقدر کوچولو.بودی که همش می ترسیدم مریض بشی. می ترسیدم کار اشتباهی بکنم و بهت آسیب بزنم..رفته رفته هر چی بزرگ تر شدی هم من تجربم بیشتر شد و هم تو خیلی خیلی شیرین تر شدی..الانم که همش در حال دلبری کردنی...تمام سعیم می کنم که تمام جزییات زندگی شیرین الانت رو برات بنویسم.امیدوارم بعدا از خوندنش خیلی لذت ببری.عکس های خوشگل و.شیکت رو بیشتر تو اینستاگرامت.میذارم..این جا سعی می کنم بیشتر،عکسای یهویی و شیطونیاتو بذارمزیبا

اینم عشق مامان باباش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)