خاطرات لیانای من

لیست کارای تو تا به امروز

اینم یه لیست از کارای تو.که تا الان انجام میدی و.دل مارو می بری خودت دالی موشه یاد گرفتی هر جا بریم دنبالمون میای کتاباتو می تونی ورق بزنی نگاه کنی دندوناتو بهم میسابی زبونتو میاری جلو یه صداهای عجیبی در میاری دو.قدمی چاردست و پا میری بعد میشینی دست و پاتو تکون میدی عاشق توپی. اولین بار جیغای هیجانی براش کشیدی تکیه میدی به دیوار سرتو از پشت چند بار میکوبونی بعد با تعجب نگاه می کنی همیشه چیزای جدید برات جذاب تره. مثلا چون به موبایل و کنترل نمی تونی دست بزنی. تا دستت میفته ول نمیکنی و اگه ازت بگیریم گریه می کنیم. مجبوریم یه چیز جالب تر بهت بدیم که خب چیزی از،کنترل و موبایل جالب تر وجود نداره معمولا وقتی ما تو هالیم خودت تنه...
5 مهر 1396

این روزای تو

دختر جونم..حدود یه هفته ای میشه اصلا نمیذاری قاشق دهنت بذارم..حالا نمی دونم چون داره دندون بالاییات در میاد یا این که دوست داری با دستات بخوری و این طوری حس استقلالت بیشتر تقویت میشه (همین الان داری شیر میخوری و منم یه نگاهی می کنی ) در هر صورت من که مشکل ندارم..بگذریم از این که شش وعده غذا میخوری و هر بار باید حسابی تمیز کنم و لباساتو عوض کنم . اصلا دوست ندارم لباسات لک بشه . تابستونیات همه لک شد .... اینم عکس امروزت پس از،صرف میان وعده صبحت. که بیسکوییت و.سیب رنده شده و حریره بادوم خوردی .( اول از همه بیسکوییت رو خوردی)  اون لباس هم مثلا شده پیش بندت . البته فایده ای نداره زیاد خب این روزا یه کم بهونه میگیری و احتمالا ...
5 مهر 1396

این ده ماه

دخترم وقتی به دنیا اومدی خیلی خیلی کوچولو بودی. من هم ناتوان و بدون تجربه. روزای اول خیلی روزای سختی برام بود..خیلی غصه میخوردم و ناراحت بودم..اینقدر کوچولو.بودی که همش می ترسیدم مریض بشی. می ترسیدم کار اشتباهی بکنم و بهت آسیب بزنم..رفته رفته هر چی بزرگ تر شدی هم من تجربم بیشتر شد و هم تو خیلی خیلی شیرین تر شدی..الانم که همش در حال دلبری کردنی...تمام سعیم می کنم که تمام جزییات زندگی شیرین الانت رو برات بنویسم.امیدوارم بعدا از خوندنش خیلی لذت ببری.عکس های خوشگل و.شیکت رو بیشتر تو اینستاگرامت.میذارم..این جا سعی می کنم بیشتر،عکسای یهویی و شیطونیاتو بذارم ...
5 مهر 1396

لیانا عشق مامان و باباش

لیانای ما در روز 15 آذر 1395 به دنیا اومد...خیلی زودتر باید این بلاگ رو درست میکردم. خاطرات الان دخترم بسیار شیرینه و خیلی حیفه که تا الان اونارو جایی ثبت نکردم. ولی هیچ وقت دیر نیست. دوست دارم بعدا خود لیانا مطالب بلاگ رو.بخونه و کلی کیف کنه. این جا مخاطبم دخترمه و از زبون خودم به لیانا می نویسم.
5 مهر 1396
1